توکل بر خدا و اعتماد به دستورات الهی

 
 کسی که هوش هیجانی بالایی دارد و به مرحله خودآگاهی رسیده می‌داند که با دست‌خالی نیز می‌توان به موفقیت رسید البته به‌شرط آنکه به خداوند توکل کند. در طول تاریخ افرادی بودند که با توکل به خدا و کمترین امکانات، موفقیت‌های را کسب نمودند:

«اعتماد به خدا بهاى هر چیز گران‌بها است و نردبانى به‌سوی هر بلندایى.[1]»
توکل و اعتماد به خدا یکی از فضائل اخلاقی است که به معنای اعتماد کردن بنده به خدای متعال و واگذار کردن همه‌کاره‌ای خود به او است.

«کسی که بر الله توکل کند؛ الله امورش را کفایت فرماید.[2]»
مرحوم نراقی اعتماد بر خدا را بهترین قوه تکیه‌گاه برای انسان می‌شمارد. پس کسی که بر خدا توکل نماید هرگز در هیچ کاری نمی‌ماند.[3]

در روایات توکل به خدا هم‌ریشه و سرچشمه قوت قلب انسان، است. قوی‌ترین مردم از جهت ایمان کسی است که توکل او بر خدا بیش‌تر باشد.

«هر كه دوست دارد از همه مردم نيرومندتر باشد بايد به خدا توكل كند.[4]»


1. الثِّقَةُ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکٌلِّ غالٍ و سُلَّمٌ اِلى کُلِّ عالٍ(محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار ج75، ص364 ؛ حسن بن محمد دیلمی، أعلام‏الدين، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1364، ص309).
2. وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً (طلاق/3).
3. ر.ک. ملااحمد نراقی، معراج السعاده، ص572.
4. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى‏ النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ‏ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى (شيخ تاج الدين محمد بن محمد بن حيدر شعيري، جامع الاخبار، تهران، مطبعه حاج ابراهيم تبريزى، 1368، ص 117؛ حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1404 ق، ص27؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج‏68، ص143).

شناخت نقاط قوت انسان (شایستگی‌ها)


شناخت نقاط قوت و دامنه‌های پیشرفت در زندگی شخصی و اجتماعی از نتایج استفاده از مؤلفه‌های هوش هیجانی است. انسان خودآگاه تلاش می‌کند تا استعدادها، نقاط قوت خود را در زندگی فعلیت بخشد. توانایی‌هایی که خداوند به انسان داده است مانند قدرت اراده و اختیار و یا بیان مقاصد و آرای خویش به بهترین شکل، استعداد تعلم، پذیرش تکلیف، تسخیر موجودات، به او امکان داده تا به‌سوی کمال اوج گیرد.

خداوند نیروها و غرایز و صفاتی در انسان به ودیعه گذاشته که بالقوه وسیله تکامل و ترقی و سعادت او محسوب می‌شود، اما اگر همین صفات در مسیر انحرافی قرار گیرند و از آن‌ها سوءاستفاده شود مایه‌ی شر و فساد و بدبختی خواهند بود.

انسان از جامعیت وجودی برخوردار است و به‌صورت موجودی که از خیر و شر ترکیب یافته است، تجلی می‌کند؛ بنابراین اگر عقل و فطرت بر او حاکم شود نقاط مثبت و اوصاف پسندیده در او بروز می‌کند، ولی اگر غضب و شهوت بر او حکومت کند صفات ناپسند در او ظهور می‌کند و در این صورت «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» خواهد شد. افراد با هوش هیجانی بالا می‌توانند تعارضات درونی خود را شناسایی کرده و حتی از ضعف‌ها ،بهترین بهره‌گیری را نمایند؛ و مانع از بروز و غلبه ضعف در خودشان شوند.

خداوند به فطرت انسان قدرت تشخیص خوبی و نیکویی و بدی و زشتی را بخشیده است. اگر انسان مسیر خوبی را انتخاب نمود و به آن عمل کرد رستگار و سعادتمند خواهد شد، اما اگر راه درست را انتخاب نکرد بدکار و بدبخت خواهد گردید.[1]

در بین مخلوقات، انسان موجودی است که در قرآن کریم با ویژگی‌ها و امتیازات خاص ترسیم و تصویر شده است، در قرآن علی‌رغم اینکه انسان موردستایش قرارگرفته در بسیاری از موارد نیز با اوصافی ناپسند سرزنش شده است. عالی‌ترین مدح‌ها و بزرگ‌ترین مذمت‌های قرآن درباره انسان است که او را از آسمان و زمین و از فرشته، برتر و در همان حال از حیوانات پست‌تر شمرده است. ازنظر قرآن انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و همچنین می‌تواند به «اسفل سافلین» (پایین‌ترین درجات) سقوط کند. این خود انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید. شهید مطهری در مورد مدح و ذم انسان معتقد است: مدح و ذم انسان ازنظر قرآن به خاطر داشتن کمالات بالقوه است که انسان به‌منزله یک معمار، قادر است این کمالات را به فعلیت برساند. همه‌ چیز برای  انسان -خلیفه‌ی خدا -آفریده‌شده است.[2]

انسان با آن ظرفیت‌هایی که خداوند در نهاد او به ودیعه گذاشته می‌تواند با به‌کارگیری آن‌ها، مسیر سعادت را انتخاب نماید. آیت‌الله جوادی آملی رستگاری انسان را منوط به استفاده از سرمایه‌های خدادادی می‌داند:

انسان با سرمایه فطرت الهی و شعور باطنی، بد را از خوب وزشتی را از زیبایی تشخیص می‌دهد. این انسان با تحصیل علم می‌تواند سرمایه‌های درونی خود را شکوفا کند تا در پرتو شکوفایی به سعادت برسد.[3]



[1]. وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها. وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (شمس/7-10).
[2].ر.ک. مرتضی مطهری، مجموعه ‏آثار، ج‏2، ص274.
[3]. ر.ک. عبدالله جوادی آملی، تسنيم، ج2، قم، اسرا، 1378، ص230.

توکل

بسمه تعالی

داستان براساس آیا 24 سوره قصص نوشته شده است. (فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ)

توکل

پسر کناردیوار تکیه داده بود در ذهنش اتقاقات گذشته را مرور می‌کرد اینکه چطورفرار کرده وخودش را به اینجا رسانده هیچکس را نمی‌شناخت نمی‌دانست چه آینده ای در انتظارش است اما امیدوار بود. مطمئن بود که خدا او را تنها نمی‌گذارد گرسنگی امانش را بریده بود دست به دعا برداشت خدایا من فقیرم من را بی نیاز گردان. سر وصدای مردانی که برای آب کشیدن کنار چاه آمده بودند رشته افکارش را درهم ریخت نگاهش را به سمت آن‌ها چرخاند. آن‌ها برای کشیدن آب از چاه از یکدیگر سبقت می‌گرفتند هرکدام می‌خواستند زودتر دلو را داخل چاه بیندازند تا زودتر از چاه آب بردارند. صدای گوسفندان نیز با سروصدای مردان قاطی شده بود توی آن گرمای سوزان با زبان بی زبانی از صاحبان خود درخواست آب را داشتند.

در گوشه ای دیگر دو دختر ایستاده بودند. پسر احساس کرد که آن‌ها منتظرند تا مردان بروند وبعد بیایند آب از چاه بکشند. با خود فکرکرد آیا به کمک دختران برود یانه؟ تصمیم گرفت این کار را انجام دهد به سمت دختران رفت و به آن‌ها گفت پدر شما کجاست که شما برای آب برداشتن به اینجا آمدید؟ یکی از دختران گفت ما پدر پیری داریم که نمی‌تواند از منزل بیرون بیاید. پسر گفت اسم من موسی است اجازه دهید تا من به شما کمک کنم وآب را برای شما بیاورم. دختران از این پیشنهاد او خوشحال شدند ودلو را به پسر دادند تا او آب برای گوسفندان بیاورد. دختران بعد ازآب دادن به گوسفندان زود برگشتند. پدر که دید دختران زودتر از همیشه به منزل برگشتند از آن‌ها پرسید چه شده امروز زود برگشتید؟ یکی از دختران گفت : پسری کنار چاه به ما کمک کرد تا زودتر به گوسفندان آب دهیم به این دلیل زودتر برگشتیم. دختران که دیدند پدر خوشحال شده، به پدر گفتند اجازه می‌دهید او را به خانه دعوت کنیم. پدر گفت : بله او را دعوت کنید تا به ازای کار خوبش از او تشکر کنم. دختران ازمنزل بیرون آمدند وبه محلی که چاه آب قرار داشت رفتند. دیدند پسر همان جا زیر آفتاب به دیوار تکیه زده. یکی ازدختران به طرف پسر رفت وبه او گفت پدرم شما را به خانه دعوت کرده. موسی از این دعوت آنها خوشحال شد چرا که چند روزی بود غذای نخورده بود وگرسنگی امان او را بریده بود. او با راهنمایی دختران به طرف خانه آن‌ها رفت. وقتی وارد خانه شد به پیرمرد سلام کرد. پیرمرد بعد از سلام کردن، خودش را معرفی کرد. من شعیب هستم. دخترانم تعریف کردند که تو امروز به آن‌ها کمک کردی. ظاهرا غریبی و گرسنه ای. تو می‌توانی چند روزی مهمان ما باشی. چند روزی موسی در خانه آن‌ها مهمان بود.

شعیب به خودش گفت به نظر می‌رسد پسر خوبی است بهتره به او پیشنهاد دهم که دامادم شود. او را صدا زد وگفت موسی من پیشنهادی دارم. می‌توانید به پیشنهادم فکر کنید وبعد جواب دهید. موسی گفت پیشنهادتان چیست؟ پیرمرد گفت من حاضرم یکی از دخترانم را به عقد تو در بیاورم. پسر باورش نمی‌شد خدایا خواب می‌بینم من که غریب بودم خدایا من به توکل کردم اگر در این ازدواج خیری است کمکم کن تا جواب مثبت بدهم پسر بعد از فکر کردن به پیرمرد گفت : جواب من مثبت است. شعیب گفت خوب چی داری که به عنوان مهریه بپردازی موسی گفت من چیزی ندارم. پیرمرد گفت پس پیشنهاد دیگری به تو می‌دهم آیا حاضری به جای مهریه هفت سال برای من کار کنی؟ من دیگر پیر شده‌ام ونمی توانم از خانه به صحرا بروم. هر روز صبح گوسفندان را به صحرا ببر وآنها را بچران. موسی پیشنهاد پیرمرد پذیرفت وگفت من این کار ا انجام می‌دهم. شعیب خیلی خوشحال شده بود ازاین که کسی پیدا شده تا کمکش کند ودیگر دخترانش مجبور نیستند گوسفندان را هر روز به صحرا ببرند. به موسی گفت :تا هرموقع دوست داشته باشی می‌توانی با ما زندگی کنی تا زمانی که خودت خانه ای را درست کنی. موسی خیالش بابت خانه راحت شد. شعیب به موسی گفت به خاطر اینکه خیلی پسر خوبی هستی می‌خواهم یک جایزه ویژه هم به تو بدهم. موسی با تعجب پرسید چه جایزه ای؟ شما که به من همسر، کار وخانه داده ای. پیرمرد گفت می‌خواهم علمی که یاد دارم به تو آموزش بدهم. موسی عاشق یادگیری بود. او از این پیشنهاد خیلی خوشحال شد. از اینکه الان دارای همسر، خانه، شغل شده مهم‌تر اینکه می‌تواند نزد او علم یاد گیرد. او همان جا دست به طرف آسمان بلند کرد وگفت خدایا شکرت که به من همسر، خانه، شغل دادی و خدایا الان می توان با خیال راحت درس بخوانم.

 

 

                            

خویشتن داری

خویشتن‌داری در آموزه های دینی
 خویشتن‌داری، در روان شناسی مورد تاکیداست. شاید بتوان ادعا نمود که اساسی‌ترین مهارت، مقاومت در مقابل تکانه‌ها است. این مقاومت کردن ریشه خویشتن‌داری است. به فرض دو کودک پنج‌ساله را در مقابل یک جعبه شیرینی قرار می‌دهید. به هرکدام می‌گویید شما مختار هستید که از این شیرینی استفاده کنید، اما در صورت برنداشتن شیرینی، جایزه خواهید گرفت.آن کودکی که بتواند مقاومت کند و از آن شیرینی نخورد به‌یقین در دوره نوجوانی بهتر می‌تواند با مشکلات زندگی دست‌وپنجه نرم کند. حتی به استقبال چالش‌های زندگی می‌رود. این کودک در آینده فرد کارآمدی خواهد شد و قدرت ابراز خوبی خواهد داشت؛ اما آن کودکی که مقاومتش ضعیف باشد و بلافاصله از آن شیرینی بخورد. احتمال اینکه در آینده دچار مشکل شود کم نیست، در اینجا باید به والدین توصیه کرد که خواسته‌های فرزندانشان را با یک‌کمی تأمل اجابت کنند و مهارت خویشتن‌داری را از همان ابتدا در شخصیت فرزندان تثبیت نمایند.

عزت و سربلندی در پیشگاه خداوند و مردم؛ محصول مدیریت نفس و کنترل هیجانات مثبت و منفی است. «هر حليم و بردباري غالب و قاهر، ‌عزيز و محترم است و هر غضبناك مضطرب‌الحالي پيوسته مغلوب و در ديده‌ها بي وقع مي‌گردد.[1]»

خداوند متعال از اولین روزهای نزول وحی این آموزه اخلاقی را به بندگان خود هدیه نمود. با نگاه اجمالی به آیات و روایات، به واژه‌هایی برمی‌خوریم که کنترل خواسته‌های نفسانی و مخالفت با هوی نفس، قدر مشترک همه آن‌ها است.

یکی از واژه‌ها صبر است. انسان صبور قدرت تحمل فوق‌العاده‌ای دارد. کم‌ظرفیت نیست، صبر را بر خود تحمیل نمی‌کند، بلکه به استقبال آن می‌رود. مرحوم نراقی در معراج السعاده صبر تحمیلی را مایه سعادت شخص نمی‌داند، بلکه باید این اخلاق فضیله را به‌صورت ملکه در خود تثبیت کرده باشد به‌طوری‌که در رخدادهای مختلف زندگی تغیری در آن حاصل نشود.[2]

انسان‌های کم‌ظرفیت چه نشانه‌های دارند؟ خداوند متعال در آیات 9 تا 11 سوره هود حالات و نشانه‌های انسان‌های کم‌ظرفیت را بیان می‌کند. انسان‌های که زود مأیوس می‌شوند و به هنگام آسایش نمی‌توانند هیجانات خود را کنترل نمایند. این افراد فاقد هوش هیجانی بالایی هستند.

«و اگر از جانب خويش، نعمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود! و اگر بعد از شدّت و رنجى كه به او رسيده، نعمت‌هایی به او بچشانيم، مى‏گويد: «مشكلات از من برطرف شد و ديگر بازنخواهد گشت!» و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى‏شود…[3]»
ناسپاسی و ناامیدی به هنگام قطع نعمت، فخرفروشی و غافل شدن بعد از دیدن نعمت، ترسیم حالات روحی مشرکان و گناهکاران در آیه فوق، اختصاص به افرادی دارد که نمی‌توانند هیجانات خود را به‌خوبی مدیریت کنند و از قابلیت هوش هیجانی برخوردار نیستند.

 اما افراد دارای هوش هیجانی بالا و با ایمان ،روحی بزرگ و فکری بلند و سینه‌ای گشاده و ظرفیتی وافر دارند، در مقابل دگرگونی‌های روزگار و سلب نعمت‌ها ناسپاسی نمی‌کنند و به هنگام دیدن نعمت‌ها مغرور و غافل نمی‌شوند.

 با توجه به معنای خویشتن‌داری، ورع، حلم و عفت از واژه‌های است که برخی آن را مترادف با خویشتن‌داری دانسته‌اند: «ورع آن است كه انسان در برخورد با شبهه  توقف كند.[4]» «حلم، فروبردن خشم و تسلط بر خویشتن است.[5]»«آگاه باش به‌درستی که قناعت داشتن و غلبه بر خواسته‌های نفس از مصادیق بزرگ عفت است.[6]»

 

 
 



[1]. ملااحمد نراقی، معراج السعاده، ص242.
[2]. مهدی نراقی، علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات)، ترجمه جلال الدین مجتبوی، ج‏1، تهران، حکمت، 1377، ص83.
2. وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُور وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور… (هود/9-11).
3. الوَرَع الوُقُوفُ عِندَالشُبهَه (میرزاحسین نوري، مستدرك الوسايل، ج۱۷، ص۳۲۴).
4. الْحِلْمُ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ (حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص227).
[6]. ألا وَإنَّ الْقَنَاعَةَ وَغَلَبَةُ الشَّهْوَةِ مِنْ أكْبَرِ الْعِفَافِ (عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص735).

خود آگاهی در روانشناسی ومتون دینی

خودآگاهی، اولین مؤلفه هوش هیجانی موردتوجه و تأکید دین اسلام بوده است. در ادیان الهی و تفکرات فلسفی، عرفانی این موضوع مطرح و موردتوجه بوده و بر این نکته یادآور شده که شناخت از خود، در کیفیت رفتار فرد تأثیرگذار است، زیرا فرد از وضعیت خودآگاه می‌شود به نقاط ضعف و قوت خود دست می‌یابد و با استفاده از نقاط قوت، ضعف خود را بهبود می‌بخشد. نقش خودآگاهی بر رفتار انسان از داستانی قدیمی ژاپنی که دانیل گلمن در کتاب هوش هیجانی بیان کرده، روشن می‌شود:

«روزی سامورایی جنگجویی از راهب بزرگ خواست تا مفهوم بهشت و جهنم را برایش تشریح کند؛ اما راهب با تحقیر به او پاسخ داد: «آدم بی‌سر و پایی هستی-نمی توانم وقتم را با امثال تو تلف کنم!»
از آنجاکه شرافت سامورایی موردحمله قرارگرفته بود، او خشمگین شد. شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و فریاد زد: «می‌توانم تو را برای این گستاخی بکشم!»
راهب به‌آرامی پاسخ داد: «جهنم همین است.»
سامورایی از مشاهده‌ی حقیقتی که راهب درباره‌ی خشمی که او را در چنگال خود گرفته بود بیان کرد، تکان خورد و آرام شد، شمشیر خود را در غلافش فروبرد، زانو زد و از راهب برای این راهنمایی تشکر کرد.
راهب گفت: «و این بهشت است.[1]»
این داستان به حقیقتی اشاره می‌کند که افزایش خودآگاهی و احساسات و هیجانات خود، سبب تغییر رفتار می‌شود. البته خود به‌صورت طبیعی در جهت خیر گام برمی‌دارد. مهم‌ترین چیز در امر تربیت، خویشتن‌شناسی است و بهترین راه‌حل تمرکز بر خود و شناخت حالات درونی خود است. قرآن کریم حالات گوناگون روان انسان را متذکر شده، یکی از این انفعال‌های روانی که معمولاً غالب مردم دچار آن هستند، حسد است. داستان برادران یوسف[2]، هابیل و قابیل[3] و داستان‌های عبرت‌آموز دیگر در قران کریم ذکرشده است.

حسادت یکی از حالات درونی است که برای انسان پیش می‌آید که در تعالیم اسلامی ما از آن به‌عنوان یک بیماری، بلکه بدترین بیماری‌ها یادشده و علت‌هایی برای آن بیان‌شده است.

شناخت خویش در بهترین حالت به انسان امکان می‌دهد که فرد آگاهی از احساسات تند یا طوفانی خود داشته باشد تا تسلیم پستی‌ها نشود. از نگاه قرآن خودآگاهی یعنی شناختن علایق خود، کشف نقاط مثبت و منفی است؛ و هدف از آن رسیدن به تکامل انسانی است. مصباح یزدی این شناخت را برای تکامل انسان لازم می‌داند.[4]

تأکید قرآن بر شناخت خود برای این است که افراد خودآگاه به زندگی خود حساس هستند، احساس تکلیف می‌کنند، حدود و توانایی خود را به‌خوبی می‌شناسند.

«آیا انسان پندارد که آزاد و رها و بی‌مسئولیت است؟[5]»
«كه هيچ باربردارى بار سنگين (گناه) ديگرى را برنمى‏دارد و اينكه براى انسان جز كوشش او نيست.[6]»
«هیچ‌کس جز به‌اندازه توانايى‏اش تكليف نمى‏شود.[7]»
انسان به برکت تکلیف و حس مسئولیت و سعی می‌تواند از حالات منفی رهاشده و به‌سوی سعادت ابدی حرکت نماید. مسئولیت انسان در برابر خداوند، خود بار سنگینی است که در آغاز خلقت، به آسمان و زمین و کوه عرضه شد و آنان به ضعف و ناتوانی خود اقرار کردند.[8]

خدای سبحان در کلام مجیدش برای نوع بشر و بلکه برای تمامی مخلوقات خود راهی معرفی کرده که از آن راه به‌سوی پروردگارشان سیر می‌کنند.[9] همچنین خطاب خداوند به «انسان» بیانگر این حقیقت است که خداوند نیروهای لازم را برای این حرکت مستمر الهی در وجود این اشرف مخلوقات آفرید.[10] توجه و تفکر در معانی آیات، حقیقت وجودی انسان را روشن می‌سازد.

آگاهی و شناخت انسان از چگونگی خلقت، جایگاه خویش و مسجود فرشتگان بودن[11] که از یکسو بیانگر استعداد ترقی و رشد[12] در وجود انسان است و از سوی دیگر امکان انحراف و طغیان او را بیان می‌کند[13]، این امور باعث می‌شود دست به انتخاب صحیح بزند که این خودشناسی پایه و اساس خدا آگاهی است.



3. همان، ص77.
4. قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِين (یوسف/5).
5. وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَر…(مائده/27).
[4]. ر.ک. محمدتقي مصباح يزدي، خودشناسي براي خودسازي، چ 13، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمة الله)، 1386، ص11.
[5]. أَیَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًی (قیامت/36).
[6]. أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/38-39).
[7]. لاَتُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا (بقره/233).
[8]. اِنّا عَرَضنا الاَمانَةَ علی السَّمواتِ و الارْضِ و الجبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنها وَ حَمَلَها الاِنسانُ (احزاب /72).
[9]. سیدمحمد حسین طباطبایی، ترجمه المیزان، ج1، ص458.
[10]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج26، ص300.
[11]. وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِين (اعراف/11).
[12]. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيم (تین/4).
[13]. كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى (علق/6).

 
مداحی های محرم