اخلاص

اخلاص
مردی وارد مسجد شد و دید تکبیر می گویند. از یکی پرسید: نماز چندم است؟ جواب دادند: تمام شد. گفت: آه! شخصی از میان جمعیت برخواسته و گفت: حاضرم تمام نمازهایم را با آن آه تو عوض کنم و چنین کردند. شب هنگام آنکه آه را خریده بود در عالم خواب دید که پاداش بزرگی به او داده اند.
آن یکی از جمع گفت این آه را تو به من ده و آن نماز من تو را
شب به خواب اندر بگفتش هاتفی که خریدی آب حیوان و شفی مثنوی، ص502

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.