امروز استاد داستان جالبی تعریف نمود : پدری به فرزند یک سکه می دهد ومی گوید به بازار برو وتکه سنگی را بفروش اگر قیمت آن را پرسیدند فقط دو انگشت خودت را بالا ببر .پسر به بازار میرود ووقتی از او می پرسند قیمت این سنگ چقدر است او دو انگشتش را بالا می برد وآنها می گویند یعنی دو تومان است پسر به منزل بر می گردد وبه پدر می گوید بازاریان قیمت سنگ را دو تومان اعلام کردند .پدر به پسر می گوید به بازار سنگ فروشان برو وهمین کار را انجام بده پسر به منزل برگشت وبه پدر گفت به بازار سنگ فروشان رفتم وانها قیمت سنگ را 200 هزار تومان اعلام کردند .پدر به پسر گفت این دفعه به بازار جواهر فروشان برو وهمین کار را انجام بده وپسر همین کار را انجام بده پسر بعد از انجام این کار به منزل برگشت وبه پدر گفت به بازار جواهر فروشان رفتم وکاری شما گفتی انجام دادم وانها قیمت سنگ را دو میلیون اعلام کردند .پدر به پسرگفت : دقت کن به چه قیمت خودت را می فروشی ؟؟